وقتی که میرفت دلخوشیم گُم شد
من موندمو یک چاردیواری
روزای من تاریک شد و شب هام
لبریز شدن از درد و بیداری
در رو به روی آسمونم بست
پروازو از رویای من برداشت
این حادثه اوج سقوطم بود
این عاشقی پایان تلخی داشت
من موندمو بغض با سکوت حرفایی که خیلی زیادن
این خونه همدسته با دردام قلبمو به دست دلتنگی دادم
من موندمو بغض با سکوت این خونه که دلگیره هرجاش
گریه امونم رو بریده با اینکه میسوزم خدا به همراش
از تو چشاش بی مهری میبارید
وقتی که قلبم داشت جون میداد
تو اوج عاشق بودنم هی داشت
احساس سردش رو نشون میداد
با هر قدم احساسمو له کرد
من موندمو زخمای بی مرهم
حقم نبود این زندگی تلخ
پاشیده شد دنیای من از هم
رویای من پاشیده شد
من موندمو بغض با سکوت حرفایی که خیلی زیادن
این خونه همدسته با دردام قلبمو به دست دلتنگی دادم
من موندمو بغض با سکوت این خونه که دلگیره هرجاش
گریه امونم رو بریده با اینکه میسوزم خدا به همراش
من موندمو بغض با سکوت حرفایی که خیلی زیادن
این خونه همدسته با دردام قلبمو به دست دلتنگی دادم
من موندمو بغض با سکوت این خونه که دلگیره هرجاش
گریه امونم رو بریده با اینکه میسوزم خدا به همراش