توی باور نازت ازم یه یاغی ساختی
میخوام بگم عزیزم منو تو نشناختی
دوست دارم که باشم توی باور تو یک مرد
با حال التماسی نگم ،دوباره برگرد
هرواژه بی رحم اونو یادم میره
همه میخوان بگن اون منو دوسم نداره
هروز مثل اشکی که میخوام بارون بگیرم
ولی طاقت نمیارم تو چشای تو بشینم
مگه من دل نداشتم دل منو شکستی
چرا وفا نکردی به اون عهدی که بستی
تو که گذاشتی رفتی منو تو این شب سرد
با التماس دستام میگم دوباره برگرد
توی باور نازت ازم یه یاغیس اختی
میخوام بگم عزیزم منو تو نشناختی
میخوام بگم که یادت توی دلم میونه
توی دلم سیاه نیست، اینو چشات میدونه
میگن شیرینو فرهاد رفتن توی هر یاد
چون به هم نرسیدن کردنش با فریاد
مگه من دل نداشتم دل منو شکستی
چرا وفا نکردی به اون عهدی که بستی
چه کنم حالا بی تو حالا تنها موندم
اینا حرفای دلم بود که برات ترانه خوندم