متن آهنگ آواز باران
من قهرمانت نیستم از داستان جا مانده ام
مثله اتاقه روبرو در خویش تنها مانده ام
من قهرمانت نیستم از داستان جا مانده ام
مثله اتاقه روبرو در خویش تنها مانده ام
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
گاهی درخت بی ثمر انجیر میبندد به خود
شیری که پوشالی شده زنجیر میبندد به خود
مجنون شهر ما چرا افسانه سازی میکند
عشق است لیلا خواهیَش، یا نقش بازی میکند
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
ای شهر با ساز غزل آوازی از باران بخوان
سمت شلوغه شهر نرو
از خلوت باران بخوان
بشکن نقابت را ببین تا بیکران پل میزنم
رو راست مثله آینه در چشمه خود زل میزنم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
حالا به نام آبها قدری زلالو ساده ام
حالا برایه دیدنه لبخندها آماده ام
بگذار نبضه لحظه ها در زنگی جاری شود
حیف است فصله تازه ی این قصه تکراری شود
بینه تو و کوچ خودم با کی مردد میشوم
در سایه سار بی کسی از کوچه ها رد میشوم